علی ماعلی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

دلنوشته های من برای زیباترینم

هفته 19

سلامممممممممممم ای جونم که تو دلم وول میخوری قربون دست و پاهات بشم که هر از چند گاهی قند تو دلم آب میکنی با ضربه زدنت قراره هفته دیگه برم پیش دکتر مهربون برای سونو غربالگری دوم دل تو دلم نیست این روزا دوباره استرس دارم همش فکر میکنم نکنه خدایی نکرده زبونم لال کیسه آبم طوریش بشه مامانی 10 روزی پیشم بود کلی برام زحمت کشید خدا حفظش کنه .................. عزیزم مراقب خودت باش... منو بابایی خیلی دوست داریم ...
2 مهر 1392

هفته 18

سلام پسر نازم قربون قد و بالات برم که حاضرم برای سلامتیت هرکاری و هر دردی رو تحمل کنم امروز شنبه بود با 2 روز تاخیر سرکلاژ انجام شد فقط بگم قبل عملم از دلشوره داشتم میمردم اصلا نتونستم از بابایی خداحافظی کنم وقتی گام پوشیدمو تو راهروی اتاق عمل رو تخت دراز کشیده بودم ، خیلی احساس دلتنگی کردم دلم برای دستای بابات و گرمای نفسش ، صدای آرومش ، و نگاه پر از آرامشش تنگ شد بدجوری جوری که به هق هق افتادم و صورتم پر از اشک شد نفسم بالا نمیومد همه پرستارا دورم جمع شدن و بهم آرامش دادن خودم کلی خجالت کشیدم ولی ............ بردنم تو اتاق عمل اتاق بزرگ و روشن بود برخلاف تو فیلمها اصلا در و دیوارش سبز نبود برعکس همه جا سفید و ...
2 مهر 1392

17 هفته

سلام عزیزم امروز اومدم بعد از مدتها بازم برات بنویسم دلیل غیبتم یه سری مسائل برای امنیت شما بود قرار بود بریم پیش یه سونوگراف ماهر برا تشخیص وضعیت جا و مکانت بالاخره اون روز رسید با بابایی رفتیم پژهشکده رویان اونجا خیلی معطل شدیم منم استرس دوباره همه وجودمو گرفته بود بالاخره نوبتم شد بلهههههههههههههههه همونطور که دکتر حدس میزد بود ولی در کل رضایت بخش بود جواب سونو منم خوشحال و شاددددددددددددد برگشتیم خونه قرار شد غروب بدون نوبت بریم پیش دکتر مهربون تا آخر وقت هم شده بمونیم تا تکلیفمون مشخص بشه دنیا رو سرم خراب شددددددددددددددددد خیلی ترسیدم برای آخر هفته بهم نوبت عمل س...
2 مهر 1392

هفته 16

سلام عزیزم مادرت امشب خسته س کلافه و گشنه از مطب دکتر اومدیم دکتر از وضعت راضی بود خدا رو شکر ولی منو میخواد بفرسته پیش یه سونوگراف ماهر برای وضعیت جا و مکانت دلشوره گرفتم خدایا بهم رحم کن .................... یکی دو روزه انگار یه حرکتایی ازت حس میکنم باورت نمیشه قند تو دلم آبهههههههههههههههه انشاالله همیشه سالم باشی با اون دستای کوچولوت برام دعا کن همه چی خوب پیش بره تا آخررررررررررررررر ...
17 شهريور 1392

15 هفته و 6 روز

سلام عزیزم امروز شما 15 هفته و 6 روزته من و مامانی با هم رفتیم آزمایشگاه نیلو هم برای تست غربالگری دوم و هم کنترل دیابت یکم اذیت شدم...آخه باید 3 ساعت تو آزمایشگاه میموندم 3 بار هم ازم نمونه گرفتن...حسابی دستام آبکش شده بعدش اومدیم خونه فردا هم قراره با بابایی بریم پیش دکتر جدیدم ایشون قراره بهم کمک کنه که شما رو صحیح و سالم و راحتتر به دنیا بیارم   ...
9 شهريور 1392

هفته 13

سلام عزیزم خوبی گلم؟ الهی که همیشه سالم باشی امروز جواب آزمایش غربالگری اول رو گرفتم همه چی خوب بود خداروشکر ولی انگار مامانت مستعد دیابت بارداری هست... از دست تو ای شیطون با دکتر صحبت کردم یه سری محدودیت غذایی بهم داده... سخته ولی به خاطر تو هیچ چیز سخت به نظر نمیاد   ...
20 مرداد 1392

سونوی ان تی سه ماهه اول

سلام عشق مامانییییییی خوبی عزیزکم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دل تو دلم نبود امروز صبح شما امروز 12 هفتت تموم شد من و بابایی هم صبح زود بیدار شدیم که بیایم شما رو ببینیم تو مطب دکتر واییییییییییی بازم استرس بابایی از کم خوابی و بد غذایی کلافه بود آخه ماه رمضونه منم که نمیتونم غذا درست کنم همش خودش آشپزی میکنه به جز یکی دو مورد که دلم براش بدجوری سوخت و غذا درست کردم شبا هم خوب نمیخوابه...صبح هم باید زود برا سر کارش ............................................................. خلاصه رفتیم سونو شاکری همونجا که خانم یکی از همکاراش بهمون معرفی کرده بود اونجا گفتن دکتر آقاست ما هم تعجب کردیم ولی د...
13 مرداد 1392

بالاخره دومین قرار ملاقات

سلام عشقم روزت به خیر امروز روز موعوده برای من و بابات قراره بریم برای سونو رفتیم مطب منم شروع کردم به آب خوردن ولی کلی طول کشید تا نوبتم بشه منم پدرم در اومد با اون حالت پریه مثانه خلاصه نوبت شد دل تو دلم نبود نزاشتن بابایی بیاد تو داشتم داغون میشدم بعد ازشون خواستم اجازه بدن بابایی هم ببیاد پیشم چون خیلی استرس دارم دکترم یه آقای جوون بود و مهربون بابایی طبق معمول لبخند میزد بهم دکتر گفت 9 هفته و 3 روزه اینم ضربان قلبش همه چی نرماله واییییییییییی باورم نمیشد طبق سونو قبلی باید 8 هفته و 6 روز بودی ولی کلی رشد کردی و مارو شاد کردی بابایی صدای قلبتو شنید....
27 تير 1392

بازهم نگرانی

سلام عزیزم چرا با من اینجوری میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که همش تو استراحتم هیچ کاری نمیکنم ولی بازم لک بینی آخه چرا؟ کی این دو هفته ای میگذره تا برم سونو و مطمئن شم از سالم بودنت؟ خدایا بهم رحم کن ...
18 تير 1392