علی ماعلی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

دلنوشته های من برای زیباترینم

منو ببخش

1392/4/4 8:45
نویسنده : مامانی
185 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

خوبی؟؟

میدونم از دستم ناراحتی

حق داری ، ولی باور کن تموم تلاشمو میکنم تا تو آرامش باشی

................

دیشب با باباجونت بحثمون شد

خداییش به خاطر هیچ و پوچ

به خاطر چیزی که اتفاق نیوفتاده و ممکنه تو آینده خدایی نکرده اتفاق بیوفته

چقدر ندونم کاری ...چقدر حرفای منفی

.............

تقصیر هردومونه

من باید بیخیال باشم و کوتاه بیام تا لااقل تو تو آرامش باشی

.......

دیشب با درد زیر شکم خوابیدم

صبحم با همون درد بیدار شدم

حس خوبی ندارم اصلا

خداروشکر لک بینی ندارم فعلا

ولی خیلی دلم شورتو میزنه

کلی ذکر گفتم تا آروم بشم

ولی نشد که نشد

گریم میگیره بدجور

ولی جلوشو میگیرم...اینجوری بهتره

خدایا بچمو به تو سپردم

خودت بهم دادیش ، پس خودتم مراقبش باش

الان موقع تشکیل شدن قلبته

موقع جون گرفتنته

من که یه بار از دست دادم

نمیخوام دوباره تکرار بشه

خدایا من چقد ضعیفم؟؟؟؟؟؟؟

چرا یکم بیخیال نمیشممممم؟؟؟؟؟

چرا قوی نمیشم؟؟؟؟؟

چرا از بقیه یاد نمیگیرم که پوستم کلفت باشه؟؟

..............

عزیزم تو منو ببخش

فقط همین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان بهداد
4 تیر 92 14:57
سلام مامان جدید.
نمیشناسمتون . اما وقتی که وبت رو باز کردم و دیدم که چطور بی صبرانه منتظر نی نی هستی و حالا هم نی نی دار شدی . خوشحال شدم.
یادت باشه که آرامش برای خودت و نی نی عزیزت خیلی مهمه. کلا توی دوره بارداری خیلی مواظب حال و هوا و روحیه خودت باش که نی نی هم یه بچه ی آروم و صبور بشه.
استرس ناراحتی دلشوره و جر و بحث و بخاطر داشتن یه نی نی سالم کنار بگذار.
فقط به فکر خودت و نی نی باش.
خیلی مواظب باش. مخصوصا سه ماهه اول کلا هم استراحت کن و هم زیاد کار نکن و مواظب خودت و نی نی باش.
امیدوارم حسابی و چهار چنگولی تا نه ماه بهت بچسبه.
راستی دوست داشتی افتخار بده و به ما هم سر بزن. خوشحال می شیم.


سلام
خیلی ممنون از نصیحت و راهنماییتون
چشم...تا اونجا که در توانم هست سعی میکنم آروم باشم
تا به نینیم بد نگذره
خدا پسرتون رو براتون حفظ کنه
ابریشم
13 تیر 92 12:00
فاطمه جون میدونم روزای خیلی سختی رو پشت سر گذاشتی و نمیتونی ریلکس باشی...به خدا من قشنگ استرساتو درک میکنم...اما باور کن الان هیچ کاری از دست تو بر نمیاد...تازه...قرار نیست که هر بار اتفاقات بد هی تکرار بشن که...توکل به خدا کن...خودش حافظ نینی خوشملته...برات دعا میکنم تا هر چه زودتر صدای قلبشو بشنوی و ریلکس تر بشی...بوسسس


مرسی خاله ابریشم
چشم تموم سعیمو میکنم
چه کنم که تجربه ی قبلیم استرسمو دو چندان میکنه
.......
وقتی نیکان بهت لگد میزنه دستتو بزار رو شکمتو برام دعا کن
خیلی به دعاهای شماها احتیاج دارم
بازم ممنون که نگرانم بودی
خدا نیکان گلتو براتون حفظ کنه
الهی امین
بوسسسسسس
مامان خاطره
29 تیر 92 12:09
سلام فاطمه جون. خیلی اتفاقی وبلاگت رو دیدم.
مبارکه مامانی!!!!!!!!!!!!!
از خدا میخوام نی نی دل مامانیش رو سفت بچسبه و به وقتش صحیح و سالم به دنیا بیاد.
میدونم خیلی سخته که به اتفاق قبل فکر نکنی ولی باور کن با اینجور فکرا فقط این روزا رو برای خودت سخت تر و پرخطر تر میکنی.
ولی بدون تعارف میگم خیلی ناشکری, خیلی ....
الان تو و بابای نی نی فقط باید فکر سلامتی و آرامش اون باشید.

خواهر خوبم از خدا میخوام هر چی به صلاحته برات پیش باره.


سلام عزیزم
مرسی از ابراز محبت و دعات
چشم عزیزم حتما به نصیحت هات گوش میدم
بازم برام دا کنید
مرسی که به وبلاگم سر زدی....