هفته 18
سلام پسر نازم قربون قد و بالات برم که حاضرم برای سلامتیت هرکاری و هر دردی رو تحمل کنم امروز شنبه بود با 2 روز تاخیر سرکلاژ انجام شد فقط بگم قبل عملم از دلشوره داشتم میمردم اصلا نتونستم از بابایی خداحافظی کنم وقتی گام پوشیدمو تو راهروی اتاق عمل رو تخت دراز کشیده بودم ، خیلی احساس دلتنگی کردم دلم برای دستای بابات و گرمای نفسش ، صدای آرومش ، و نگاه پر از آرامشش تنگ شد بدجوری جوری که به هق هق افتادم و صورتم پر از اشک شد نفسم بالا نمیومد همه پرستارا دورم جمع شدن و بهم آرامش دادن خودم کلی خجالت کشیدم ولی ............ بردنم تو اتاق عمل اتاق بزرگ و روشن بود برخلاف تو فیلمها اصلا در و دیوارش سبز نبود برعکس همه جا سفید و ...
نویسنده :
مامانی
16:15